پروژه درس قرائت قران کریم از صادق مصطفی دروی
مقدمه
در برخي روشها و آيينها حوزه ي معتقدات ديني را صرفا قلمرو تسليم و ايمان
مي دانند و دستگاه عقل و استدلال را از دستگاه تسليم و ايمان جدا و بي ارتباط فرض
مي کنند و براي عقل، حق دخالت در اين قلمرو قائل نيستند . از نظر اين آيينها و اين
روشها منبع و سرچشمه ي ايمان نيروي ديگري است غير از عقل و خرد، به عبارت ديگر مي
گويند يک حس ديگر و غريزه ي ديگر از عقل در بشر هست که انسان فقط به حکم آن حس و
آن غريزه به امور ديني اذعان و ايمان پيدا مي کند و احيانا آنچه به وسيله ي آن حس
دريافت مي کند و به آن تسليم مي شود با آنچه مقتضاي عقل است ممکن است تنافي و ضديت
پيدا کند ، و چون مرحله ي ايمان فوق مرحله ي عقل و خرد است چاره اي جز اين نيست که
حکم عقل و خرد در اينگونهمسائلدورافکنده شود.این گونه مسایل سایه
در آيين مسيحيت حاضر که از تثليث آغاز مي گردد، اين سخن
زياد به گوش مي خورد که هر چند تثليث يا عقل سازگار نيست اما بايد به آن ايمان
آورد زيرا مرحله ي ايمان فوق مرحله ي عقل است.بس
ما نیاز به این داریم که شناختی از عقل ومفهوم ان داشته باشیم.ازاین منظر به کلام
وسخنان استاد شهید مرتضی مطهری را مورد بررسی قرار دادیم.
چکیده
مفهوم شناسى
عقل
اولين گام در شناخت جايگاه عقل در قرآن، تبيين مفهوم عقل و معناى مورد نظر
از آن در مباحث دينى و مفاهيم قرآنى است. در روايات اسلامى وفرهنگ قرآنى منظور از
تفكر و تعقل صرفاً تفكر منطقى و تعقل فلسفى نيست؛ زيرا اين مورد در بين همه
انسانها مشترك است و هر انسانى چه موحد وچه كافر توانايى كنار هم گذاشتن معلومات
و ترسيم سيماى كلى از واقعيت جهان و هستى - هر چند به پندار غلط خود - را دارد. در
حالى كه قرآن كريم كفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است آنها از عقل خود هيچ
استفادهاى نمىكنند چنان كه مىفرمايد: «وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ
الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ» كافران مثل كسى است كه
(حيوانات را براى نجات از خطر) صدا مىزند ولى آنها جز سر صدا چيزى نمىشنوند، آنها كر و گنگ و كورند از
اين رو چيزى نمىفهمند
1. تعقل زيربناى
اصول دين است
استاد مطهرى پيرامون نقش عقل در شناخت اصول دين
مىفرمايند:
يك حمايت فوق العادهاى از عقل را در متون
اسلام مىبينيم و در هيچ دينى از اديان دنيا به اندازه اسلام از عقل يعنى از حجيت
عقل و از سنديت و اعتبار عقل حمايت نشده است. شما اسلام را با مسيحيت مقايسه كنيد.
مسيحيت در قلمرو ايمان براى عقل، حق مداخله قائل نيست. مىگويد آنجايى كه انسان
بايد به چيزى ايمان بياورد حق ندارد فكر كند، فكر ما عقل است و عقل در اين نوع
مسائل حق مداخله ندارد. آنچه را كه بايد به آن ايمان داشت، نبايد درباره آن فكر
كرد و نبايد اجازه فكر كردن و چون و چرا كردن به عقل داد. وظيفه يك مؤمن، مخصوصاً
وظيفه يك كشيش و حافظان ايمان مردم اين است كه جلوى هجوم فكر و استدلال و عقل را
به حوزه ايمان بگيرند. اصلاً تعليمات مسيحى بر همين اساس است.
در اسلام قضيه درست بر عكس است. در اصول دين
اسلام، جز عقل هيچ چيز ديگرى حق مداخله ندارد، يعنى اگر از شما بپرسند كه يكى از
اصول دين شما چيست، مىگوئيد »توحيد« وجود خداى يگانه، اگر دوباره بپرسند به
چه دليل به خدا ايمان آوردهايد شما بايد دليل عقلى بياوريد، اسلام جز از راه عقل
از شما قبول نمىكند. اگر بگوئيد من خودم قبول ندارم كه خدا يگانه است دليلى هم
ندارم، تو چه كار دارى؟ »خذ الغايات و اترك المبادى« تو نتيجه را بگير، به مقدمه
چكار دارى؟ من از قول مادر بزرگم يقين پيدا كرده ام، بالاخره به يك حقيقتى يقين
پيدا كرده ام، ولو از قول مادر بزرگم باشد، ولو خواب ديده باشم! اسلام مىگويد نه،
ولو به وجود خداى يگانه اعتقاد داشته باشى ولى آن اعتقادى كه ريشه اش خواب ديدن
است، ريشه اش تقليد از پدر و مادر يا تاثير محيط است، مورد قبول نيست. جز
تحقيقىكه عقل تو با دليل و برهان مطلب را دريافت كرده باشد، هيچ چيز ديگر را ما
قبول نداريم.
اصول ايمان مسيحيت، منطقهاى ممنوع براى ورود
عقل است و وظيفه يك مومن مسيحى حفظ اين منطقه از هجوم قواى عقلى و فكرى است ولى
اصول ايمان در اسلام منطقهاى است كه در قرق عقل است و غير از عقل هيچ قدرت ديگرى
حق مداخله در اين منطقه را ندارد.«
2. تشويق به
تفكر و تعقل در قرآن و سنت
جلوه ديگرى از توجه و اهميت دادن اسلام به عقل
و تعقل، اوامر و تاكيدهاى قرآن مبنى بر تفكر در همه مسائل خصوصا تاريخ و خلقت و
غيره مىباشد. در روايات ماثوره تفكر در اين گونه امور نوعى عبادت محسوب شده كه
باعث قرب به خدا و كمال انسان مىگردد. به اعتقاد استاد مطهرى هيچ كتابى به اندازه
قرآن به تفكر در مسائل مختلف امر نكرده و هيچ دينى مانند اسلام آن را عبادت به
شمار نياورده است. به سخنان استاد در اين زمينه توجه فرمائيد:
در قرآن راجع به تفكر و تعقل مطلب زياد داريم.
لزومى هم ندارد كه بخواهيم آيات قرآن را در اين زمينه جمع بكنيم. خيلى موارد داريم
كه قرآن دعوت به تفكر و تعقل كرده است. شما هيچ كتابى نه مذهبى و نه غيرمذهبى پيدا
نمىكنيد كه به اندازه قرآن بشر را به سمت تفكر سوق داده باشد، تفكر در همه مسائل،
در تاريخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبياء و نبوت، راجع به معاد، راجع به
تذكرات و تعليمات انبياء و... كه در قرآن كريم زياد است.
مكرر شنيدهايد احاديث زيادى را كه به اين
عبارت است:»تفكر ساعة خير من عباده سنه، تفكر ساعة خير من عباده سنتين، تفكر ساعه
خير من عباده سبعين سنه« يك ساعت فكر كردن از يك سال عبادت كردن افضل است، از شصت
سال عبادت كردن افضل است، از هفتاد سال عبادت كردن افضل است اين نوع تعبيرات همان
طور كه بسيارىاز علما گفتهاند به واسطه اين است كه نوع و موضوع تفكرها فرق
مىكند. يك تفكر است كه انسان را به اندازه يك سال جلو مىبرد و يك تفكر است كه
انسان را به اندازه شصت سال عبادت جلو مىبرد و يك تفكر كه او را به اندازه هفتاد
سال جلو مىبرد.
]اين احاديث نشان مىدهد[ كه از نظر اسلام عبادت
منحصر نيست به عبادات مالى مانند خمس و زكات و يا عبادات بدنى مانند نماز و روزه.
نوعى ديگر از عبادات هم هست و آن عبادت فكرى است. تفكر يا عبادت فكرى اگر در مسير
تنبه و بيدارى انسان قرار گيرد از 70 سال عبادت بدنى برتر و بالاتر است. چنانچه در
بسيارى از روايات داريم كه »افضل العباده التفكر« يا »لاعباده كالتفكر« يا »كان اكثر عباده ابى ذر التفكر«
3. حمايت قرآن
از عقل در برابر عادات اجتماعى
قرآن كريم با هر چيزى كه به نحوى باعث تضعيف
عقل و كنار گذاشتن تعقل مىشود مبارزه كرده و از اين رهگذر بر ارزش و اهميت عقل در
زندگى بشر تاكيد كرده است. يكى از امورى كه باعث تضعيف عقل است »سنت گرائى« و
تبعيت كوركورانه از عادتها و رسوم اجتماعى است. استاد مطهرى با استناد به حديثى
از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) كه در آن امام، هشام بن حكم را از ديدگاه قرآن
نسبت به عقل آگاه نموده است مىفرمايند:
مطلب ديگر مسئله آزاد كردن عقل است از حكومت
تلقينات محيط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهاى اجتماعى و
به تعبير عربهاى امروز از ايحائات اجتماع (وحىهاى اجتماعى) حضرت اين جور
مىفرمايد:»يا هشام ثم ذم الذين لايعقلون فقال: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا
ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ
لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ».
قرآن اساسش برمذمت كسانى است كه اسير تقليد و
پيروى از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فكر نمىكنند تا خودشان را از اين اسارت
آزاد كنند. هدف قرآن از اين مذمت چيست؟ هدف قرآن تربيت است يعنى درواقع مىخواهد
افراد را بيدار كند كه مقياس و معيار بايد تشخيص عقل و فكر باشد نه صرف اينكه
پدران ما چنين كرده اند ما هم چنين مىكنيم. اين حالت تسليم درمقابل گذشتگان يك
حالت ضد عقل است.
قرآن مىخواهد انسان راه خودش را به حكم عقل
انتخاب كند، پس مبارزه قرآن با تقليد و به اصطلاح »سنت گرايى« مبارزهاى است به
عنوان حمايت از عقل«.
4حمايت از عقل
درمقابل اكثريت..
استاد مطهرى مبارزه قرآن با اكثريت را از حديث
امام موسى كاظم چنين بيان مىكنند:
باز حضرت امام موسى كاظم(عليهالسلام) موضوع
ديگرى ذكر مىكنند؛ مىفرمايند: ثم ذم الله الكثره فقال: «وَ إِنْ تُطِعْ
أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»
آزادى از حكومت عدد، و اينكه اكثر و اكثريت
نبايد ملاك باشد، و نبايد انسان اينجور باشد كه ببيند اكثر مردم كدام راه را
مىروند همان راه را برود و بگويد آن راهىكه اكثر مردم مىروند همان درست است.
اين مثل همان تقليد است. همان طور كه انسان طبعاً به سوى تقليد از ديگران كشيده
مىشود. طبعاً به سوى اكثريت نيز كشيده مىشود و قرآن مخصوصاً همان چيزى را كه
انسان طبعاً به سوى آن كشيده مىشود انتقاد مىكند، مىفرمايد: »اگر اكثر مردم
زمينى را پيروى كنى تو را از راه حق منحرف مىكنند« دليلش اين است كه اكثر مردم
پيرو گمان و تخميناند نه پيرو عقل و علم و يقين و به تارهاى عنكبوتى گمان خودشان
چسبيدهاند.
همينكه چيزى در خيالشان پيدا مىشود دنبالش
مىروند چون اكثراً اينجور هستند پس به اكثر اعتماد نكن. اين هم خودش نوعى ديگر
استقلال بخشيدن به عقل است و دعوت به اينكه عقل بايد معيار باشد لازم بشماريم.
دربرابر چنين پيروى مذمومى از اكثريت، درمواردى نيز پيروى از اكثريت به عنوان يك
راه حل مورد تأييد قرآن است. و آن درجائى است كه درانجام يك كار جمعى و عمومى
ترديد داشته باشيم و درجايى كه ترك و انجام كار مباح و از نظر شرع جايز باشد. اما
درانتخاب راه حل و چاره كار دچار شك و ترديد هستيم. دراينجا به رأىگذاشتن يكى از
شقوق كار و پيروى از نظر اكثريت قطعاً بلامانع است.
5. تجليل از عقل
درآيات و روايات
يكى از نمودهاى بارز توجه به عنايت اسلام به
عقل، تعابير زيبا، رسا و بلندى است كه درآيات و روايات شريفه درتجليل از عقل به
كار برده شده است. ارزش دادن به عاقل درمقابل جاهل، معرفى نمودن عقل به عنوان
پيامبر درونى و امورى از اين قبيل همگى نشانگر اهميت فوق العاده عقل در دين اسلام
است. به نمونههاى بارز اين تعابير كه از كلام استاد مطهرى نقل شده است توجه
فرمائيد:
در اسلام و متون اسلامى سخنان فوق العاده بلند
و عجيب درباره عقل گفته شده است اولاً خود قرآن دائماً دم از تعقل مىزند گذشته
ازاين، در اخبار و احاديث ما آنقدر براىعقل، اصالت و اهميت قائل شدهاند كه وقتى
شما كتابهاى حديث را باز كنيد اولين بابى كه مىبينيد كتاب العقل است. مثلاً اگر
سراغ اصول كافى برويد- اصول كافىتمام ابواب حديثى ما را دارد- اولين بابى كه با
باز كردن اين كتاب مىبينيد، كتاب العقل است. در اين »كتاب العقل« احاديث شيعه از
اول تا به آخر به حمايت از عقل برخاسته است.
امام موسى بن جعفر(عليهالسلام) تعبير فوق
العاده عجيب دارد، مىفرمايد: خدا دو حجت دارد، دو پيغمبر دارد: يك پيغمبر درونى
كه عقل انسان است و يك پيغمبر بيرونى كه همان پيغمبرانى هستند كه انسانند و مردم
را دعوت كردهاند. خدا داراى دو حجت است اين دو حجت مكمل يكديگر هستند: يعنى اگر
عقل باشد و انبياء نباشد، بشر به تنهايى راه سعادت خود را نمىتواند طى كند و اگر
انبياء باشند و عقل نباشند، باز انسان راه سعادت خود را نمىپيمايد. عقل و نبى هر
دو با يكديگر يك كار را انجام مىدهند. ديگر از اين بالاتر در حمايت عقل نمىشود
گفت.
تعبيراتى از اين قبيل كه شايد خيلى شنيده
باشيد، زياد داريم. »خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است«، »خوردن عاقل از روزه
گرفتن جاهل بالاتر است«، »سكوت و سكون عاقل از حركت كردن جاهل بالاتر است« و »خدا
هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرد مگر آنكه اول، عقل آن پيغمبر را به حد كمال رساند، به
طورى كه عقل او از عقل همه امتش كامل تر بود. ما حضرت رسول را »عقل كل« مىناميم.
اين با ذوق مسيحيت هرگز جور درنمى آيد. چون اصلاً ]در مسيحيت[ عقل با دين دو حساب
جداگانه دارند ولى ما پيغمبر را »عقل كل« مىناميم و مى دانيم.
بنابراين، اهميت و ارزش فوق العاده عقل در آيات
و روايات اسلامى يكى از مسلمات و امور قطعى است كه جاى هيچگونه شك و ترديدى براى
محقق با انصاف باقى نمىگذارد.
سوال:
اكنون كه اهميت عقل از ديدگاه قرآن واضح و روشن
شد اين سوال مطرح مىگردد كه آيا قرآن اهميت و ضرورت توجه به عقل و دستورات آن را
فقط در محدوده مسائل فردى و زندگى روزمره مورد تاكيد قرار مىدهد و يا اصولاً قرآن
براى احكام عقل سنديت و حجيت قائل است و حتى در مسائل شرعى و احكام دينى نيز آن را
معتبر مىشمارد؟ گرچه پاسخ اين سوال بطور اجمال از مباحث گذشته روشن شده است اما
بنا به ضرورت و اهميت بحث فصل جداگانه را به آن اختصاص مىدهيم.
حجيت و سنديت
عقل از ديدگاه قرآن
مفهوم حجيت عقل
معناى لغوى »حجت« عبارت است از هر چيزى كه
بتوان با استفاده از آن بر ديگرى احتجاج كرد. اين احتجاج ممكن است به قبول عذر
احتجاج كننده و يا ساكت كردن طرف مقابل بيانجامد.
دلايل سنديت عقل در قرآن و مسئله سنديت و حجيت
عقل از نظر اسلام در جاى خودش ثابت است و علماى اسلام نيز از ابتدا تاكنون- جز
گروهى اندك- هيچكدام در سنديت عقل ترديد نداشتهاند و آن را جزو منابع چهارگانه
فقه به حساب آورده اند. ما چون درباره قرآن گفتگو مىكنيم لازم است دلايل حجيت عقل
را از خود قرآن استخراج نمائيم. قرآن به انحاء مختلف سنديت عقل را امضا كرده است
كه به مهم ترين آنها در اينجا اشاره مىكنيم.
1. دعوت به تعقل
از طرف قرآن
قرآن كريم از دو طريق مخاطبان خود را به تعقل
دعوت نموده است و از اين طرق ارزشمندى احكام صادره از سوى عقل را رسميت بخشيده
است. يكى به طريق مستقيم و به دلالت مطابقى و دوم به طريق غيرمستقيم و به دلالت
التزامى.
در روش مستقيم قرآن صريحا دعوت به تعقل كرده
است و كسانى را كه عقل خود را به كار نمىگيرند مذمت نموده است. در قرآن كريم كلمه
عقل و مشتقات آن 94 بار بكار برده شده است.
استاد مطهرى پيرامون اين دسته از آيات
مىفرمايند: تنها دريك مورد مىتوان از دهها آيه قرآن نام برد كه در آنها به اين
مسئله اشاره شده است كه ما اين موضوع را طرح كردهايم تا درباره آن تعقل كنيد. به
عنوان مثال از يك تعبير شگفت انگيز قرآن برايتان نمونه مىآورم. قرآن مىفرمايد:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا
يَعْقِلُونَ».
بدترين جنبدهها كسانى هستند كه كر و گنگ و
لايعقلند. البته واضح است كه منظور قرآن از كر و لال، كر و لال عضوى نيست. بلكه منظور
آن دسته از مردماند كه حقيقت را نمىخواهند بشنوند و يا مىشنوند و به زبان
اعتراف نمىكنند. گويى كه از شنيدن حقايق عاجزاند و صرفاً براى شنيدن مهملات و
خزعبلات آمادگى دارند از نظر قرآن، كراند و زبانى كه تنها براى چرندگويى به كار
مىافتد به تعبير قرآن لال است. لايعقلون نيز كسانى هستند كه از انديشه خود سود
نمىگيرند. قرآن اينگونه افراد را كه نام انسان زيبنده آنها نيست در سلك حيوانات و
بنام چهارپايان مخاطب خويش قرار مىدهد..«
در اين آيه كه به عنوان نمونه ذكر كردم، قرآن
به اصطلاح اهل منطق به دلالت مطابقى دعوت به تعقل نموده است.
اما در روش غيرمستقيم، قرآن به نكاتى اشاره
مىكند كه پذيرش آنها بدون به رسميت شناختن عقل ممكن نيست و به عبارت ديگر لازمه
منطقى اظهار اينگونه مطالب، اعتراف به حجيت و سنديت عقل است. استاد مطهرى درباره
اين شيوه قرآن مىفرمايند:
آيات بسيار ديگرى نيز وجود دارند كه قرآن به
دلالت التزامى سنديت عقل را امضا مىكند. آ
حجيت عقل پذيرفته شده باشد امكان پذير نيست،
مثلاً از حريف، استدلال عقلى مىطلبد: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْنكه»
به دليل التزام مىخواهد اين حقيقت را بيان كند
كه عقل سند و حجت است و يا اينكه رسما براى اثبات وحدت واجب الوجود، قياس منطقى
ترتيب مىدهد؛ «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» در اينجا
قرآن يك قضيه شرطيه تشكيل داده است؛ مقدم را استثناء كرده و تالى را ناديده گرفته
است. اين يك قياس استدلالى و برهان صد درصد عقلى
است. اگر قرآن استدلال و قياس را معتبر نشمارد، ديگر خودش اقامه قياس و برهان
نمىكند و يا مثلا در مورد معاد مىفرمايد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ
عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون» در اين آيه به اصل خالقيت و اصل حكم
بارى تعالى تمسك جسته است. اگر معادى نباشد پس خلقت شما عبث خواهد بود و خلقت عبث
هم محال است و به عبارت ديگر مگر ممكن است، خداى حكيم كار عبث كند؟ اگر معاد
نباشد، خلقت عبث است و عبث محال است، پس خلقت ضرورى است و بنابراين وجود معاد
حتماً ضرورى است. اين خود اقامه برهان است. بنابراين طبق همين آيات كافى است كه
قرآن كريم، ابزار استدلال و منبع عقل را معتبر بشمارد.
2. استفاده قرآن
از نظام على و معلولى
دليل ديگرى كه استاد مطهرى براى نشان دادن
اصالت عقل در قرآن بيان مىكنند، مسئله استفاده قرآن از نظام على و معلولى است.
استاد معتقد است با توجه به آنكه رابطه علت و معلول و اصل عليت، پايه تفكرات
عقلانى است و هرگونه استدلال عقلى مبتنى بر پيش فرض وجود نظام عليت در جهان است
بنابراين به كارگيرى و استفاده از لازم به معناى اعتقاد و التزام به ملزوم است. از
اين رو استفاده قرآن از نظام عِلّى و معلولى را نيز بايد يكى از مواردى به شمار
آورد كه قرآن به دلالت التزامى به تعقل دعوت نموده و حجيت و سنديت آن را امضاء
مىكند
استاد مطهرى در اين رابطه دو مثال قرآنى ذكر
مىنمايند كه دقت در آنها مراد ايشان را از عنوان فوق روشن تر مىكند:
به عنوان مثال اين آيه را درنظر بگيريد كه
مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما
بِأَنْفُسِهِمْ». مىخواهد بگويد درست است كه همه سرنوشتها به اراده خداست ولى
خداوند سرنوشت را از ماوراى اختيار و تصميم و عمل بشر بر او تحميل نمىكند و كار
گزاف انجام نمىدهد، بلكه سرنوشتها هم نظامى دارند و خدا سرنوشت هيچ جامعهاى را
خود به خود و بى وجه عوض نمىكند، مگر آنكه آنان خودشان، در آنچه كه مربوط به
خودشان است، مانند نظامهاى اخلاقى و اجتماعى و ... و آنچه مربوط به وظايف فرديشان
است، تغيير دهند.
از سوى ديگر قرآن مسلمانان را تشويق مىكند تا
به مطالعه در احوال و سرگذشت اقوام پيشين بپردازند و از آن درس عبرت بگيرند. بديهى
است اگر سرگذشت اقوام و ملتها و نظامها براساس گزاف و تصادف بود و اگر سرنوشتها
از بالا به پايين تحميل مىگرديد ديگر مطالعه و پندآموزى معنىنداشت. قرآن با اين
تأكيد مىخواهد تذكر دهد كه بر سرنوشت اقوام نظامات واحدى حاكم است. به اين ترتيب
اگر شرايط جامعهاى مشابه شرايط جامعه ديگر باشد سرنوشت همان جامعه در انتظارش
خواهد بود.
در آيه ديگر مىفرمايد: «فَكَأَيِّنْ مِنْ
قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ
مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ × أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ
لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها»؛ چه بسيار شهر و
ديارى كه ما اهلش را در آن حال كه به ظلم و ستم مشغول بودند به خاك هلاك نشانديم و
اينك آن شهرها از بنياد ويران است. چه چاهها و قناتهاى آب كه معطل بماند چه
قصرهاى عالى كه بى صاحب گشت، اكنون مردم اين زمان نمىخواهند در روى زمين گردش
كنند و در احوال اقوام و ملل مطالعه نمايند واز آنها درس بگيرند...«
در انتها استاد از اين آيات بر مدعاى خود چنين
استدلال مىكنند كه: در تمام اين مطالب، قبول نظامات به دلالت التزامى مويد نظم
عِلّى و معلولى است و پذيرش رابطه علىو معلولى به معناى قبول سنديت عقل است.
فلسفه احکام.3
قران در برخی از ایات که به احکام عملی دین اشاره دارد به علت انجام ان کار اشاره میکند از این منظر جایگاه عقل را در اجرای احکام دین مهم میشمارد.مثلهدف از انحام نماز را دوری از گناه وفحشا میداند.
نتیجه گیری:
قرآن کريم براي
دريافتهاي عقلي ارزش قائل است و نه تنها به عقل حق مي دهد که در حوزه ي مسائل
ديني مداخله کند ، بلکه اصول دين و مخصوصا اصل الاصول دين يعني توحيد را حوزه ي
منحصر عقل و خرد مي شناسد، يعني هيچ گونه تعبد و تقليد و تسليم و ايمان غيرمتکي به
منطق را در اصول دين جايز نمي شمارد و هر مکلفي را ملزم به «تحقيق » در اين مسائل
مي کند.
اگر في المثل از نظر مسيحيت اصول دين و بالاخص اصل اولي دين
مسيحي يعني تثليث منطقه ي ممنوعه براي عقل اعلام شده است در اسلام اصول دين و
بالاخص اصل اصول دين يعني توحيد منطقه ي انحصاري عقل اعلام شده است.
قرآن کريم اولا هميشه دم از تعقل و تفکر و تدبر مي زند.
آياتي که به لعلکم تعقلون يا تتفکرون و امثال اينها ختم مي شود زياد است . براي
نمونه دو آيه را ذکر مي کنيم .
يکي آيه ي 100 از سوره ي يونس :
و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله و يجعل الرجس علي
الذين لا يعقلون .
يعني هيچ نفسي را نرسد ايمان بياورد مگر با اجازه ي الهي، و
خداوند بر آنها که تعقل نمي کنند پليدي قرار مي دهد.
آيه ي ديگر آيه ي 22 از سوره ي انفال است:
ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذين لا يعقلون .
بدترين جنبندگان در نزد خدا آن کران و لالاني هستند که تعقل
نمي کنند.
علاوه بر اين ، قرآن در بيانات خود روشهاي عقلي را به کار
مي برد، زيرا اولا بسياري از مطالب را با دلايلي عقلي اثبات مي کند، مانند ادله اي
که براي اثبات توحيد يا معاد يا نبوت يا ابطال دليل مخالفين ذکر مي کند، و ثانيا
تاريخ و سرگذشت بشر را با طرز منطقي مبني بر روابط علي و معلولي قضايا تفسير مي کند.
منابع:
1.سخنرانی استاد شیخ حسین انصاریان
2.کتاب اشنایی با قران (شهید مطهری)ج1
3.روزنامه کیهان.85/2/5ص1