سینگولاریتی چیست؟
 سینگولاریتی به ایجاد هوشی برتر از هوش انسان از طریق فناوری اطلاق می شود. در این راستا تکنولوژی های متفاوتی به عنوان چشمه های اصلی ذکر می شوند که از این میان، هوش مصنوعی احتمالا بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. ولی  تکنولوژی های دیگری نیز در این بحث جای می گیرند .عنوان مثال می توان از رابط مستقیم مغز- کامپیوتر(BCI) ، تقویت بیولوژیکی مغز، مهندسی ژنتیک و اسکن رزولوشن بسیار بالا از مغز که به دنبال آن شبیه سازی دقیق مغز صورت می گیرد نام برد. به نظر می رسد بعضی از این تکنولوژی ها خیلی زود تر از دیگر تکنولوژی ها به وجود بیایند. به هر حال فناوری های مستقل فراوانی همواره به سوی سینگولاریتی حرکت می کنند و اگر به حد مطلوبی از کمال برسند، آفرینش هوش برتر از هوش انسانی را امکان پذیر خواهند کرد.
 
آینده ای که ذهن های باهوش تر از ذهن انسان را دارا باشد، آنچنان تفاوت بنیادینی خواهد داشت که فرای دید عادی ما از آینده ای خواهد بود که صرفا با ابزار های بزرگ تر و بهتر پر شده است. Vernor Vinge اولین کسی بود که از نام سینگولاریتی استفاده کرد. وی بیان داشت که همان طور که مدل فیزیکی هنگام تلاش برای مدلسازی سینگولاریتی در مرکز یک سیاه چاله ناکار آمد است ، مدل ما از دنیا هنگامی که آینده ای شامل موجودات باهوش تر از انسان را بررسی میکنیم نا کار آمد و اشتباه خواهد بود.
هوش انسان پایه ی تکنولوژی بشریت است و تمام تکنولوژی بشری در نهایت محصول هوش بشری میباشد. هنگامی که تکنولوژی تا بدان جا پیشرفت کند که بتواند به تقویت و بهسازی هوش منجر شود، حلقه بسته می شود و پدیده ی فیدبک مثبت ظهور می کند. در واقع ذهن های باهوش در ساخت ذهن های باهوش تر توانا ترند. این حلقه در بررسی مساله ی نوعی از هوش مصنوعی که قادر به تقویت کد منبع خود باشد مشهود تر است. البته این نوع تقویت در ابتدا با مقیاس زمانی کند تری پیش خواهد رفت؛ مثلا با انسان هایی که از رابط مستقیم مغز با کامپیوتر سود می برند و باعث ایجاد نسلهای بعدی رابط های مغز- کامپیوتر می شوند و یا انسانهایی که به صورت بیولوژیکی-شناختی تقویت شده اند و بر روی پروژه های هوش مصنوعی فعالیت می کنند.
 بعضی از تکنولوژیهای قویترسینگولاریتی مثل هوش مصنوعی و رابط مغز- کامپیوتر، در کنار به ارمغان آوردن هوش های قوی تر، هوشهایی سریعتر را نیز نوید می دهند. سرعت بخشیدن به هوش، احتمالا به اندازه ایجاد یک هوش برتر مهم نباشد ولی به هر صورت تفاوت های ناشی از این سرعت بخشیدن شایان ذکر می باشند زیرا بسیار عظیم و دور از ذهن هستند. سریع ترین نورون های انسان از طریق ارسال سیگنال های الکترو شیمیایی که با سرعت بالغ بر ۱۵۰متر بر ثانیه حرکت میکنند با یکدیگر ایجاد ارتباط دارند در حالی که سرعت نور (۳۰۰۰۰۰۰۰۰متر بر ثانیه) ۲میلیون بار بزرگتر از این سرعت میباشد.
همچنین اکثر نورون های انسانی میتوانند در سریع ترین حالت ممکن، ۲۰۰مرتبه در ثانیه شلیک کنند که حتی این مورد هم نوعی اغراق در مورد قابلیت پردازش اطلاعات نورون ها است؛ در واقع اکثر تئوریهای مدرن در مورد پردازش اطلاعات نورونی به نوعی از پردازش اشاره دارند که در آن اطلاعات توسط مدولاسیون فرکانسی رشته ی اسپایک ها انتقال مییابند نه توسط یک تک اسپایک.
 برای مقایسه، سرعت پردازش اطلاعات در کامپیوترهای کاملا معمولی امروزی به بیش از 2گیگا هرتز می رسد و هر روز به صورت نمایی افزایش می یابد. بنابراین حداقل باید از نظر فیزیکی امکان افزایش یک میلیون برابری سرعت فکر کردن وجود داشته باشد. سرعتی که در آن یک سال ذهنی در مدت 31 ثانیه فیزیکی‌ سپری خواهد شد. با این سرعت یک دوره زمانی ذهنی‌ طولانی‌ از زمان سقراط یونان باستان تا زندگی‌ مدرن امروزی در مدت ۲۲ساعت فیزیکی خلاصه خواهد شد.
 همچنین انسان ها با محدودیت حد بالای اندازه ی مغزشان مواجه هستند. حدس کنونی این است که مغز یک انسان نوعی شامل صدها بیلیون نورون و صدها تریلیون سیناپس است. این حجم عظیمی از نیروی محاسباتی در مقایسه با کامپیوتر های امروزی می‌باشد. کامپیوتر هایی‌ که حتی با وجود CPUهایی با سرعت پردازش ۲۰۰هرتز، نیاز به موازی سازی در برنامه دارند تا هر چیزی را به صورت زنده اجرا کنند. با این حال در دنیای کامپیوتر محک ها به صورت نمایی‌ افزایش می یابند و در هر یک یا دو سال این افزایش دو برابر میشود. قانون اصلی‌ مور میگوید که تعداد ترانزیستور ها در یک مساحت  مشخصی از سیلیکون هر ۱۸ماه دو برابر میشود و امروز قانون مور برای سرعت چیپ ها، حافظه کامپیوترها، مقدار حافظه دیسک ها به ازای یک دلار، برای اتصال اینترنتی و بسیاری از متغیر های دیگر صادق می‌باشد.
 در مقابل، کل تکامل ۵میلیون ساله ی انسان مدرن از زمان پستاندارن نخستین در یک افزایش ۳برابری برای ظرفیت مغزی و یک افزایش ۶برابری برای کورتکس پیشانی خلاصه شده است. در حال حاضر ما قادر به افزایش قدرت مغزی خود فراتر از این نخواهیم بود زیرا ما به مرور زمان دچار ضعف در نورون ها میشویم . (ممکن است این را شنیده باشید که انسانها از ۱۰درصد مغز خود استفاده میکنند. متاسفانه این یک افسانه بشری می‌باشد و کاملا توسط علوم اعصاب انکار میشود)
 یک هوش مصنوعی  متفاوت خواهد بود. بسیاری از بحث ها در سینگولاریتی فرض می کنند که لحظه حساس در تاریخ زمانی‌ نیست که هوش مصنوعی معادل هوش انسان پا به میان می گذارد؛  بلکه این لحظه تاریخی چند سال اندک بعد می‌باشد که طبقه قانون مور ذهن هایی‌ با هوش مصنوعی دو یا چهار برابر سریعتر از هوش انسان تولید خواهند شد. این مطلب قابلیت اینکه اولین ابداع هوش مصنوعی به دنبال خرید، اجاره و یا جذب قسمت اعظمی از کل قدرت محاسباتی در اینترنت امروزی پا به میان خواهد گذشت را نادیده می‌گیرد.
 ولی‌ هسته ی اصلی‌ بحث سینگولاریتی ایده  یک هوش  بهتر  یا ذهن باهوش تر می‌باشد. انسان ها فقط شامپانزه های بزرگتری نیستند بلکه ما شامپانزه های بهتری نیز هستیم و این سخت ترین قسمت سینگولاریتی برای بحث می‌باشد. شاید نگاه به یک نورون و یک ترانزیستور و گفتن اینکه یکی‌ سریع و دیگری کند می‌باشد، آسان است ولی‌ ذهن موضوعی بسیار دشوار برای بحث می‌باشد. بعضی‌ مواقع بحثهای سینگولاریتی تمایل دارند در مورد مغز سریع و یا بزرگتر استدلال و گفتگو کنند چون مغز در مقایسه با ذهن موضوعی ساده‌تر برای بحث، آسانتر برای درک و تصور و راحت تر برای توضیح می‌باشد ولی‌ این به معنی‌ غیر ممکن بودن بحث در مورد هوش انسان نمیباشد.
 به هر حال ذهن های برتر مقوله ای دشوار تر از ذهن های سریع و بزرگ تر برای بحث است ولی‌ این مطلب به معنی‌ این نمیباشد که ساخت ذهن های برتر و دنبال کردن آن به همان اندازه سخت تر باشد. به طور کلی‌ با افزایش قدرت محاسباتی مغز انسان می‌توان آنرا باهوش تر کرد.
این نکته واضح می باشد که تکامل از پستاندارن اولیه به انسان نیاز به افزایش نمایی در اندازه مغز و یا افزایش هزاران برابر در قدرت محاسباتی نداشته است. مغز  انسان درمقایسه  با شامپانزه ها ۳مرتبه   بزرگتر و از نظر ناحیه پیشانی ۶مرتبه بزرگتر می‌باشد و شباهت 98.4درصدی بین  DNAانسان و شامپانزه و وجود سه بیلیون جفت باز در ژنوم انسان این مطلب را می‌رساند که حداکثر ۱۲میلیون بایت افزایش نرم افزاری باعث تکامل شامپانزه ها به انسان ها شده است و در تاریچه ی  تکاملی انسان ها اثری از این نیست که ساختن مغز های پیچیده تر برای تکامل سخت تر و سخت تر شده است. در حقیقت به نظر می رسد که تکامل انسان در گذر زمان سرعت گرفته است و بازه های طی شده بین توسعه های بزرگتر کوتاه تر و کوتاه تر شده اند.
بهتر است سوال "چگونه می‌توان یک ذهن برتر ساخت؟" را کنار گذشته و این سوال را بپرسیم که "معنی ذهن باهوش تر از ذهن انسان چیست؟" و طبق تعریف سینگولاریتی این همان نقطه ای است که  توانایی ما برای حدس زدن و برون یابی در هم میشکند. ما نمیدانیم چون ما به آن اندازه باهوش نیستیم. ما در تلاش هستیم که حدس زننده بهتر از انسان را حدس بزنیم. آیا در آن زمان اجتماع میمون ها توانسته بود افزایش هوش انسانی‌ را پیش بینی‌ کند؟ در همین راستا آیا قرن پانزده توانسته است قرن بیستم را پیش بینی‌ کند؟ (و نه حتی قرن 21 ). مغز انسان از قرن پانزده تا بحال هیچ تغییری نکرده است. اگر مردم در قرن پانزده نتوانسته ا‌ند پنجقرن بعد از خود را پیش بینی‌ کنند پس چه چیزی باعث می شود که فکر کنیم می توانیم یک هوش برتر از هوش انسان را در ذهن خود بگنجانیم؟
 چون ما انسان ها همواره دارای گذشته ای مملو از پیشگویی های اشتباه بوده ایم، امروز یاد گرفته ایم که دیگر به این پیشگویی ها اعتماد نکنیم. ما میدانیم که پیشرفت های بشری باعث ایجاد شکاف هایی شده است که پیش گویی های بشری نمیتوانند از این شکاف ها عبور کنند. ولی‌ ما این درس را در مورد پیشرفت های اصلی‌ در مورد هوش یاد نگرفتیم چون آخرین پیشرفت واقعی‌ در هوش چند صد هزار سال پیش بوده است. اما بالا رفتن سطح مدرن زندگی‌ بشری شکافی بسیار بزرگتر از شکاف بین قرن پانزده و بیستم ایجاد کرده است. این پیشرفت در هوش، محیطی‌ از ترقی‌ انسانی‌ را که شامل تمام ترقی‌ های بشری از قرن پانزده و بیستم است را ایجاد می‌کند. این همان شکافی است که در آن طرف آن ما همه چیز را میفهمیم و هیچ چیزی را پیشگویی نخوایم کرد.
هوش برتر از هوش انسان، هوش سریعتر از هوش انسانی‌ و هوش خود بهبود یابنده موضوعات کاملا مرتبطی‌ با یکدیگر هستند. اگر ما با هوش هستیم پس توانایی فهمیدن چگونگی ساخت ذهن های سریع تر و یا چگونگی بهبود ذهن خود را خواهیم داشت. به طور مشابه قابلیت ساخت ذهن خودمان فقط یک نقطه شروع برای مسیر برگشتی خود بهبود یابنده نمیباشد و قابلیت دست یابی‌ کامل به کد منبع، خود نوعی هوش جداگانه می‌باشد که انسان ها از این قابلیت محروم ا‌ند. خود بهبود یابندگی سخت تر از بهینه کردن کد منبع می‌باشد و یک ذهن با قابلیت دوباره نویسی کد منبعش قابلیت تبدیل شدن به یک ذهن سریعتر را دارد و ذهن سریع با ذهن باهوش مرتبط است چون اگر چه افزایش سرعت ذهن آن را باهوش تر نمیکند ولی‌ قابلیت محاسباتی بالایی‌ را به محاسبات شناختی‌ اضافه می‌کند که می تواند منجر به ایجاد هوش بهتر شود.
 اما علیرغم این ارتباطات داخلی‌ لحظه کلیدی، لحظه ی به وجود آمدن "هوش برتر از هوش انسانی‌" می‌باشد نه یک هوش خود بهبود یابنده یا یک هوش سریعتر از هوش انسانی‌ چون افزایش هوشی که برتر از هوش انسان می‌باشد آینده دنیا را متفاوت تراز گذشته خواهد کرد اگر چه ممکن است باعث افزایش سرعت هوش ما یا بهبود خاصیت خود بهبود یابندگی ذهن ما نشود. یک ذهن که به طور قابل ملاحظه ای فراتر از سطح ذهن انسانی‌ باشد دقیقا همان زیربنای بحث سینگولاریتی می‌باشد. تلفیق هوش سریع، هوش برتر و هوش خود بهبود یابنده چنان نتیجه ی عظیمی‌ خواهد داشت که هیچ توصیف زبانی ای قادر به شرح آن نیست.
 اگر چه سینگولاریتی فراتر از صرفا واژه ی عظیم است ولی‌ با یک اتفاق کوچک می تواند شروع شود. اگر یک هوش برتر از هوش انسانی‌ به وجود بیاید، آن ذهن، ذهن های باهوش تری  از خود خواهد ساخت. در این مورد دینامیک سینگولاریتی شبیه فرایند هایی‌ خواهد بود که یک علت کوچک معلول بزرگتری را می آفریند. مثل واژگون کردن اولین دومینو، شروع یک بهمن با یک سنگریزه، به هم زدن تعادل یک شی‌ عمودی بر روی نوک آن. (تمدن تکنولوژیکی انسان حالت بی ثباتی دارد که در آن سینگولاریتی یک رباینده محسوب می شود. هنگامی که این سیستم شروع به تلنگر خوردن می‌کند شتاب بزرگی‌ در آن به وجود خواهد آمد و مانند واژگون شدن یک تیرچه به محض از دست رفتن تعادل، فرایند واژگون شدن شتاب خواهد گرفت). تکنولوژی ایجاد یک ذهن باهوش تر از ذهن انسان همان نقش ترکیب شیمیایی خود تکثیر کننده ای را دارد که زندگی‌ را روی کره ی زمین به وجود آورده است.
 
v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);} Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}
IT به روايت پيشگو - آشنایی با ري كورزويل
ماهنامه شبکه - شهريور ۱۳۸۶ شماره 79
نوشته: Brian O'Keefe؛ ترجمه: هومن تحويلداري‌ اشاره:
اگر شما روزي ادعا كنيد كه در خلال چند دهه آينده، بشر به اختراعاتي از قبيل «روبات‌هاي هوشمند با حجمي به اندازه يك سلول و امكان ورود به جريان خون موجودات زنده» يا «توانايي انتقال احساس و عواطف انسان به يك كامپيوتر» دست خواهد يافت، احتمال ترديد ديگران در سلامت عقل شما وجود دارد. اما اگر ري كورزويل (Ray Kurzweil) باشيد و اين موضوعات را بر زبان بياوريد، آن‌گاه از طرف بيل گيتس از شما براي شركت در ضيافت شام دعوت به عمل خواهد آمد (آن‌هم دو بار) و او از بينش و قدرت بصيرت شما در جهت شكوفايي آينده فناوري استفاده خواهد كرد. خوب است بدانيد رئيس مايكروسافت به او لقب متفكر روِياگرا و آينده‌نگر‌ (Visionary Thinker and Futurist) را داده است. كورزويل مخترعي است كه چهار دهه فعاليت‌هاي وي در زمينه هوش مصنوعي همواره بر پايه اصول فناوري بوده و آب و رنگي تكنولوژيك داشته است. وي مخترع اسكنر تخت ‌(Flatbed)، اولين پيانوي الكتريكي واقعي و يك نرم‌افزار بزرگ تشخيص كلام‌ (Speech-Recognition) است. تاكنون ده شركت تجاري تأسيس نموده كه از ميان آن‌ها پنج شركت به فروش رسيده است. تا به حال پنج كتاب به چاپ رسانده و داراي مدرك ليسانس در رشته علوم كامپيوتر از دانشگاه MIT و سيزده دكتراي افتخاري است. عضو «باشگاه مخترعان مشهور» است و دستمزد وي براي هر سخنراني بيست و پنج هزار دلار است. در سال گذشته چهل سخنراني ايراد نموده و از اين بابت فعاليت خوبي داشته است. در مقاله پيش‌رو با انديشه‌هاي كورزويل در زمينه تأثير كامپيوتر و فناوري اطلا‌عات در زندگي آينده انسان آشنا خواهيد شد.
 
باهوش‌ترين و خلا‌ق‌ترين آينده‌پژوه زمين، از تأثير شگفت‌انگيز كامپيوترها و فناوري‌هاي اطلا‌عاتي و ارتباطي بر آينده انسان سخن مي‌گويد.
دنيای كورزويل‌ كورزويل 59 ساله سوابق شغلي و حرفه‌اي خود را به عنوان يك مخترع از سن پنج سالگي اين‌گونه بر مي‌شمرد. وي كودكي خود را در محله كوئينز شهر نيويورك پشت سر نهاد. يك خواهر كوچك‌تر به نام Enid دارد كه هر دو نفر، تنها فرزندان Fredric و Hannah محسوب مي‌گردند.   پدر و مادر آن‌ها اتريشي تبارهايي بودند كه در سال 1938 از دست حكومت نازي فرار كردند و به ايالات‌متحده كوچ نمودند. اين زوج آرزوها و جاه‌طلبي‌هاي پسرشان را تقويت مي‌كردند و به او دلگرمي‌‌دادند؛ «آن‌ هم با ايده‌هايي كه برخاسته از اعتقادات مذهبي خانواده صميمي ما بود» و ادامه مي‌دهد: «آنان اين بينش را داشتند كه آينده علم و فناوري و روش‌هايي كه منجر به كسب درآمد از اين راه مي‌شدند را ببينند و جالب اين‌كه، اين ‌كار را بدون صرف هيچ‌ گونه زحمت و تلاشي انجام مي‌دادند.» Fredric، آهنگساز و رهبر اركستر در سن 58 سالگي و به دليل عارضه قلبي درگذشت. اتفاقي كه تأثيري ماندگار را تا آخر عمر روي تنها پسر وي برجا گذاشت. كورزويل در سن دوازده سالگي با كامپيوتر آشنا شد و به سرعت سهولت شگفت‌انگيز استفاده از فناوري را به نمايش گذاشت. در چهارده سالگي به عنوان برنامه‌نويس در بخش تحقيقات Head Start مشغول كار شد. اين مركز يكي از اولين مراكز دولتي بود كه در اوايل اجراي برنامه‌هاي توسعه و گسترش فناوري در ايالات‌متحده داير گرديدند. در آنجا نرم‌افزاري نوشت كه بعداً شركت IBM با نصب آن روي مين‌فريم‌هاي خود آن را در سرتاسر دنيا پخش نمود. در سن هفده سالگي با ساخت يك كامپيوتر كه كارهاي شوپن و بتهوون را تحليل مي‌كرد، برنده يك مسابقه علمي بين‌المللي گرديد. اين موفقيت پاي او را براي اولين بار به يك برنامه تلويزيوني با مجري‌گري استيو آلن مشهور باز نمود. زماني كه در MIT بود، شركتي را به ثبت رساند كه با استفاده از كامپيوتر و تحليل نمرات دانش‌آموزان، بهترين رشته دانشگاهي را براي هر فرد مشخص مي‌ساخت. وي اين برنامه را به همراه حق امتياز آن به مبلغ يكصد هزار دلار فروخت. پس از فارغ‌التحصيل شدن از MIT در سال Kurzweil Computer Products 1974 را تأسيس نمود و نخستين موفقيت خود را در اواخر همان سال با نوشتن يك برنامه OCR كه هرگونه فونتي را تشخيص مي‌داد، جشن گرفت. در همان ايام و هنگامي كه روزي در هواپيما همسفر مردي نابينا بود، تصميم گرفت از فناوري براي ساخت ماشيني كه متون را براي افراد نابينا قرائت كند، استفاده نمايد. تلاش‌هاي وي براي ساخت اين ماشين‌ ‌نهايتاً منجر به اختراعي گرديد كه بسيار مهم‌تر از خود ماشين بود: اسكنر تخت (Flatbed Scanner). اين اختراع به همراه مبدل «متن به گفتار» به‌عنوان يك ماشين خواننده در سال 1976 ارائه شد. در ادامه و پس از آن‌كه اولين مشتري اين ماشين از محدوديت‌هاي صفحه‌كليد الكترونيكي دستگاه شكايت كرد، Kurzweil با استفاده از علم تشخيص الگو‌ (Pattern-Recognition) اولين صفحه‌كليدي را اختراع كرد كه قادر بود صدايي كاملاً طبيعي‌را در پيانو و ديگر ادوات موسيقي  ايجاد نمايد. بعد از اين جريان شركت Kurzweil Music Systems متولد گرديد (با اين‌كه امروز نام وي به اندازه كافي معروف شده است، هنوز هم گاهي با گفتن «That Keyboard Guy» و با اشاره به همان صفحه‌كليد از او ياد مي‌شود!). بعد از اتمام دانشگاه كورزويل هيچ گاه ناحيه بوستون را ترك نكرد. وي به همراه همسرش سونيا، در حومه غربي شهر كه فاصله‌اي بيست دقيقه‌اي با شهر دارد، در منزلي كه بيست و پنج سال قبل خريداري نموده‌اند، زندگي مي‌كنند. هر دو فرزند آنان اينك بزرگ شده و خانه پدري را ترك كرده‌اند. Ethan بيست و هشت ساله در دانشكده اقتصاد هاروارد مشغول تحصيل است و Amy بيست ساله نيز در دانشگاه استانفورد درس مي‌خواند. به همين خاطر فقط اين دو نفر به همراه حدود سيصد مجسمه و تنديس گربه، در آن خانه زندگي مي‌كنند (كورزويل مي گويد علاقه زيادي به شكل و شمايل گربه ها دارد؛ زيرا آنان «در آرامش تمام به انتخاب‌هاي خود مي‌انديشند»). كورزويل در مورد دستمزد خود صحبت نمي‌كند، اما پيش از اين نيز هيچ‌وقت حقوقي درخواست نكرده است كه معمولاً همتايانش با دريافت آن خود را به مرداني ثروتمند تبديل مي‌نمايند. وي شركت Kurzweil Computer Products را در سال 1980 به مبلغ 25/6 ميليون دلار به Xerox فروخت. شركت Kurzweil Music Systems نيز با اين‌كه در وضعيت ورشكستگي بود، در سال 1990 و توسط يك سازنده پيانوي كره‌اي به نام Young Chang به مبلغ دوازده ميليون دلار خريداري شد. شركت Kurzweil Applied Intelligence نيز يك‌سري محصولات هوشمند تشخيص گفتار را توليد كرد و در سال 1993 روانه بازار ساخت، اما در سال 1995 تمام اعتبار اين شركت به خاطر يك ‌سري تهمت‌ها و رسواگري‌هاي مالي لكه‌دار شد. كورزويل كه در آن زمان مديرعامل شركت بود، درباره اين اتفاق مي‌گويد: «در آن زمان به جاي درگيري در اين مسئله، روي فناوري تمركز نموده بودم» و ادامه مي‌دهد: «در آن موضوع يك دسيسه كوچك در كار بود كه مرا به شدت تحت تأثير قرار داد.» آن شركت نيز به مبلغ 53 ميليون دلار و در سال 1997 فروخته شد.
منحني کورزويل

قانون مور تنها يک آغاز بوده است: قدرت فناوري به گفته کورزويل با شيب نمايي افزايش خواهد يافت. به طوري که در سال 2050 مي‌توانيد وسيله‌اي را خريداري کنيد که ظرفيت محاسباتي آن با قدرت محاسباتي تمام ابناي بشر برابر باشد و قيمت آن در حدود يک يخچال مجهز امروزي باشد.
توانايي کامپيوتر
براساس تعداد محاسبات در هر ثانيه به ازاي يک هزار دلار سال‌هايي که در آن‌ها به گفته کورزويل محاسباتي با هزينه يک هزار دلار معادل هوشمندي موارد ذکر شده خواهند بود.
كورزويل تاكنون ثروتي نيندوخته است. در عوض، سرمايه مناسبي براي فعاليت‌هاي جديدش فراهم نموده است. براون، مدير ارشد مالي اسبق مايكروسافت، كه در برخي از فعاليت‌هاي كورزويل سرمايه‌گذاري نموده است، اظهار مي‌كند كه نتيجه كار همواره او را تحت تاثير قرار داده است: «وي نمونه همان فرد باهوشي است كه در تمام رده‌ها، از مديريت ارشد گرفته تا پايين‌ترين وظيفه اجرايي، از پس كليه كارها برخواهد آمد.»   براون ادامه مي‌دهد: «وي به شدت انطباق‌پذير و سازگار است. به نظر من فعاليت‌هاي او هميشه به خوبي مديريت شده و همواره موفق بوده است. وي كسب‌و‌كار و شركت‌هايش را به حجم و اندازه معيني مي‌رساند و سپس آن را به فرد ديگري كه داراي شبكه توزيع بزرگ‌تري است، مي‌فروشد.» اين روزها كورزويل درحال سر و سامان دادن به برخي از كارها شامل FatKat و محصولات Ray & Terry است. اين شركت‌ها تجهيزات جانبي را تحت فناوري‌هاي اختصاصي كورزويل عرضه مي‌نمايند. دفاتر اين شركت‌ها در يك طبقه از يك ساختمان و نيم طبقه از يك ساختمان ديگر در Wellesley Hills قرار دارند. در بخش پذيرش دفتر اصلي در طبقه دوم، يك‌دستگاه تلفن عتيقه قرار دارد كه يكي از اولين ماشين‌هاي ديكته توماس اديسون است. روي ميزي كه پر از مدال‌ها و لوح‌هاي مختلف در مورد موفقيت‌هاي كورزويل است، عكسي وجود دارد كه وي را در حال دريافت مدال ملي فناوري نشان مي‌دهد. كمي آن طرف‌تر مجسمه انساني قرار دارد كه در حال كشيدن پيپ است و پلاكي با اين مضمون روي سينه‌اش خودنمايي مي‌كند: «من يك مخترع هستم.» در زيرزمين ساختمان سوپر كامپيوتري وجود دارد كه وظيفه‌اش پردازش ميليون‌ها بايت اطلاعات مربوط به بازار در ثانيه است. كورزويل اميدوار است FatKat تنها اندكي بيشتر از اختراعات موفق اوليه‌اش، براي وي سودآوري و اعتبار به ارمغان بياورد. زماني كه او در مورد فعاليت‌هايش توضيح مي‌دهد، از موفقيت‌هاي اعضاي هيئت علمي دانشگاه MIT و مدير مالي برنامه‌هايش، يعني James Simons كه سرمايه‌گذاري شش ميليارد دلاري وي در دوره رنسانس تكنولوژي، به طور متوسط بازگشت سرمايه‌اي در حدود 36 درصد را پس از سال 1988 به دنبال داشت، به خوبي ياد مي‌كند. اين آمار و ارقام به گفته مجله Alpha بالاترين سرمايه‌گذاري با نرخ بازگشت 7/1 ميليارد دلار را در سال گذشته نشان مي‌دهد. كورزويل مي‌گويد كه وي تحليل كمي را براي بهره بردن از كاهش بهره‌دهي بازار انجام داده است و به نتايج اين تحليل‌ها اطمينان كامل دارد. وي با اعتماد به نفس مي‌گويد همانگونه كه به كامپيوترها الگوي صحبت كردن انسان يا نواختن صداي ويولن را آموخته است، مي‌تواند به همان روش، نوسانات بازار پول و سهام را تشخيص بدهد. هدف نهايي وي به وجود آوردن اولين سيستم سرمايه‌گذاري كاملاً هوشمند است كه قادر خواهد بود با خود ارزيابي و تنظيم لحظه‌اي خويش، كليه تغييرات و نوسانات بازار را به درستي تحليل كند و از آن‌ها نتيجه‌گيري نمايد. البته وي شركت خود را در سال 1999 راه‌اندازي نموده، اما كار و فعاليت رسمي شركت حدود يك ‌سال پيش آغاز گرديده است. او چگونه اين‌ كار را انجام مي‌دهد؟ كورزويل سخني در اين ‌باره به زبان نمي‌آورد؛ همان‌ طور كه درباره قوانين اتخاذ شده در مورد SEC يا سرمايه‌گذاران خود چيزي نمي‌گويد. اين سؤال از Khosla پرسيده شد كه چرا و چه عاملي باعث شد در FatKat سرمايه‌گذاري كند؟ پاسخ او اين بود: «من يكي از سرمايه‌گذاران خرسند شركت ري هستم. يكي از سرمايه‌گذاران بسيار خرسند.» كورزويل پس از كسب تجربه‌هاي فراوان، اين ‌بار در بعد فرهنگي به حركت خود شتاب بخشيده است. او اينك نه يك هدف ، بلكه دو هدف را دنبال مي‌كند: اول تهيه كتابي در ارتباط با پيشينه حرفه‌اي و ايده‌هايش، و ديگري ويرايش و اصلاحيه‌اي بر آخرين كتاب پرفروشش با نام؛ The Singularity is Near كه براي تبديل آن به يك فيلم سينمايي در حال صحبت و رايزني با تيم سازندگان The Day After Tomorrow است. اينك كه كورزويل در خلال صحبت‌هايش از ايده مشخصي صحبت نمي‌كند و آدرس سر راستي نمي‌دهد، مي‌توان حدس زد كه وي درحال جمع‌آوري پول و بالا بردن سرمايه تشكيلات مالي خود به نام Adoptive Technologies) (Financial Accelerating Transaction from Kurzweil FatKat كه پشتوانه‌اي براي كارهاي آتي وي محسوب مي‌گردد.

وي تاكنون توانسته است فهرست بلند بالايي از سرمايه‌گذاران طراز اول كه مايل به مشاركت در اين جريان هستند را تهيه نمايد. در صدر اين فهرست، مي‌توان به افرادي از قبيل Vinod Khosla (سرمايه‌گذار ريسك‌پذير)، Mike Brown (مدير ارشد مالي اسبق مايكروسافت) و مديرعامل اسبق Flextronics، يعني Michael Marks اشاره نمود. قرارگيري در مقام مديريت يك بنياد سرمايه‌گذاري آن هم براي يك متخصص در رشته هوش مصنوعي ممكن است قدري عجيب و نامتعارف به نظر برسد، اما انجام اين ‌كار براي كورزويل كاري كاملاً عادي محسوب مي‌گردد. عاملي كه موجب مي‌شود تمام ابداعات و اختراعات وي نتيجه‌بخش باشند و به بار بنشينند، به گفته خود او، تبعيت از «علم شناخت الگوها» است. حال اين سؤال مطرح است كه با اين تفاسير چگونه يك فعاليت اقتصادي در زمره يك‌سري از اين الگوها قرار خواهد گرفت؟ پاسخ اين است كه در هر حال آنچه در مغز كورزويل مي‌گذرد، بزرگ‌تر و والاتر از كسب درآمد است. بعد از صرف نيمي از عمر براي مطالعه و بررسي تمايلات موجود در تغييرات تكنولوژيكي، وي عقيده دارد به الگويي دست يافته است كه او را قادر مي‌سازد آينده را با درجات بالايي از دقت مشاهده نمايد. رمز اين توانايي در چيزي است كه كورزويل آن را قانون بازگشت پرشتاب‌ (Law of Accelerating Returnes) مي‌نامد. وي مي‌گويد: «ايده اساسي بر اين پايه است كه قدرت فناوري با آهنگي نمايي‌ (Exponential Rate) در حال افزايش است و انسان اينك در عصري قرار دارد كه تغييرات با چنان شتاب فزاينده‌اي در حال شكل‌گيري هستند كه تاكنون مانند آن به هيچ نحوي مشاهده نشده است؛ چنانكه هيچ يك از ما حتي توان تجسم آن را نيز نداريم.» اين گفته چه معنايي دارد؟ كورزويل عقيده دارد درحالي كه امروزه با تولد هر كودك مي‌توان وي را قطعاً فارغ‌التحصيل آينده يك دانشگاه و دانش‌آموخته فرض نمود، فقر و تنگدستي، بيماري و تكيه بر سوخت‌هاي فسيلي همگي نگراني‌هايي متعلق به گذشته خواهند بود. اين سخنان با هر قصد و منظوري كه عنوان شوند، مطمئناً از روي نگراني‌هاي زيست‌محيطي به زبان نيامده‌اند. روزي و در جريان يك كليپ كه در خلال يك همايش با موضوع فناوري به نمايش درآمد، فردي كه در نقش يك رايانه سخنگو به نام Ramona ايفاي نقش مي‌كرد (ايده اين نقش از يك شخصيت مجازي در فيلم Simone با بازي آل‌پاچينو محصول سال 2002 اقتباس شده بود) گفت: «احساس مسئوليتي كه آنان (انسان‌ها) در قبال پيشرفت‌هاي تكنولوژيك ما (ماشين‌ها) دارند، برايشان مهم‌تر از هر چيز ديگري است.» كورزويل به قدري ايده‌هاي زياد و متفاوتي در سر دارد كه گاهي خواندن و تجسم كردن بعضي از آن‌ها همانند ديدن فيلم «2001: اوديسه فضايي» اضطراب‌آور و نگران‌كننده خواهد بود. با اين‌حال تصور برخي از پيشگويي‌هاي وي نيز به طور جالبي بامزه و خنده‌دار است. در دهه هشتاد ميلادي او پيش‌بيني نمود كه تا سال 1998 يك كامپيوتر خواهد توانست يك استاد جهاني شطرنج را شكست بدهد (اين اتفاق در سال 1997 رخ داد) و شبكه‌هايي در مقياس كره خاكي ما به وجود خواهند آمد كه ارتباطات و سرگرمي را تسهيل مي‌بخشند (اين موضوع نيز اتفاق افتاده است و ادامه دارد). بصيرت و تخيل وي هم اينك مرزهاي وب را نيز درنورديده است. او عقيده دارد: «ما نسلي از بشر هستيم كه به وراي پتانسيل‌هاي خود رسيده‌ايم» و ادامه مي‌دهد: «تركيب و يكي شدن با فناوري‌هايي كه خود ساخته‌ايم، مرحله بعدي خط سير تكاملي ما است.»
IT؛ اساس آينده‌ در اواسط ماه آوريل كورزويل به عنوان يكي از سخنرانان برجسته به همايش دو روزه «گردهمايي جهاني اختراعات و ابداعات» دعوت شد كه به مدت دو روز و در Newport Beach كاليفورنيا برگزار گرديد. پروفسور دانشكده اقتصاد دانشگاه هاروارد Clayton Christensen، يكي از پدران اينترنت (كه اينك در گوگل كار مي‌كند) فرد برجسته ديگري بود كه در اين همايش حضور داشت، اما كورزويل تنها كسي بود كه در طول مدت گردهمايي دائماً توسط تيمي از مستندسازان تعقيب مي‌شد. وي درحالي كه كت اسپرت چهارخانه قهوه‌اي رنگي به تن داشت، پشت تريبون قرار گرفت و سخنراني خود را با يك نمايش پاورپوينت آغاز نمود. وي فردي ميان قد است كه در محاورات عادي تمايل دارد با آوايي يكنواخت صحبت كند، اما هنگامي كه روي سن و پشت تريبون قرار مي‌گيرد، گويي تمام انرژيش آزاد مي‌شود و مخاطبان با اهميت رديف جلو را نيز با نكات مهم و ايده‌هاي بزرگ خود همراه مي‌سازد. «قدرت تغيير فناوري را دست كم نگيريد. قدرت فناوري‌هاي اطلاعاتي امروزه در هر سال به دو برابر افزايش مي‌يابد.» وي اين سخنان را در حضور چهارصد فرد حاضر بر زبان آورد: «دو برابر شدن امروز، معادل هزار برابر شدن ده سال ديگر خواهد بود. اين خيلي عجيب است كه چگونه دانشمندان ما اين خط سير و تغيير را نمي‌بينند.» حركتي كه كورزويل طلايه‌دار آن شده است، با اين هدف دنبال مي‌شود كه ما (حتي دانشمندان) نمي‌توانيم تغييراتي كه جهان با سرعتي روزافزون دچار آن مي‌شود را ببينيم؛ زيرا به گفته او، «قوه ادراك و حس شهودي ما در يك ديد خطي گرفتار شده است.»   كورزويل براي درك بهتر مفهوم سخنانش اسلايدهايي را به نمايش گذاشت كه نشان مي‌دادند بر اساس نظريه وي، قدرت ابركامپيوترها چگونه با گذشت زمان دو برابر خواهند شد. وي توضيح داد كه قانون مور (كه بيان مي‌كند تعداد ترانزيستورهاي هر چيپ در هر دو سال دو برابر مي‌شوند) مثال بسيار خوبي در تأييد درستي «قانون بازگشت پرشتاب» خواهد بود. يكي از مثال‌هاي مورد علاقه كورزويل در رابطه با رشد تصاعدي، پروژه ژن انساني‌ (Human Genome Project)  است.
دستگاه رژيم زندگي جاوداني و تناسب اندام Kurzweil

ري کورزويل در سن 35 سالگي به ديابت نوع دو مبتلا بود. پس از اين که معالجات رايج در اين زمينه شکست خوردند، وي رژيم مخصوص خود را در پيش گرفت که نتيجه آن کاهش چهل پاوندي وزن، پايين آمدن ميزان کلسترول خون از 230 به 110 و به گفته خودش درمان کامل وي در اولين قدم بود. وي به سلامتي‌اش به عنوان يک پروژه علمي دائمي نگاه مي‌کند و مي‌گويد در طول پانزده سال گذشته، حتي دچار يک سرماخوردگي ساده نيز نشده است. کورزويل عقيده دارد چنانچه مراقب سلامتي خود باشد، پيشرفت‌هاي فناوري احتمالاً به وي اجازه خواهند داد عمري ابدي داشته باشد! از نظر وي چربي پايين، استفاده کمتر از کربوهيدرات‌ها، گرفتن يک رژيم کم‌کالري در حد دو هزار کالري در روز، استفاده از Phosphatidylcholine که موجب سلامتي و يکپارچگي سلول‌هاي بدن مي‌شود و مصرف به اندازه Curcumin که يک آنتي‌اکسيدان قوي محسوب مي‌گردد، کمک‌هاي شاياني در اين راه خواهند بود. افزون بر اين‌ها، يک رژيم درماني با مکمل‌هاي تزريقي، هر هفته يک بار لازم است. درباره ورزش و تمرين‌هاي بدني نيز کورزويل هر روز مسافتي حدود سه مايل را پياده طي مي‌نمايد و بيست دقيقه با وزنه کار مي‌کند. همچنين روزي يک بار نيز با ماشين ROM (عکس کنار) تمرين مي‌نمايد. اين ماشين يک ابزار 600/14 دلاري است که چنان فشار سنگيني را به بدن اعمال مي‌کند که تنها چهار دقيقه کار با آن کفايت خواهد نمود. وي همچنين مقدار زيادي چاي سبز در طول روز مي‌نوشد.
وي مي‌گويد: «اين پروژه قرار بود طي پانزده سال خاتمه يابد» و مي‌افزايد: «اما پس از گذشت تنها يك‌ سال از آغاز آن، تنها يك درصد از پروژه به انجام رسيد و منتقدان اظهار داشتند كه پايان پروژه به‌طور كلي غيرممكن است. اما اگر ميزان افزايش در نرخ پيشرفت را به ازاي هر سال دو برابر در نظر بگيريد، خواهيد ديد كه پس از هفت سال پروژه به پايان خواهد رسيد. پس برنامه‌ريزي اوليه صحيح بوده است.» او عقيده دارد امروزه بشريت در زمينه رشد تكنولوژيك، نزديك همان يك درصد قرار دارد. وي قبلاً پيشگويي نموده بود كه تا سال 2027 ميلادي كامپيوترها از لحاظ هوشمندي از انسان پيشي خواهند گرفت و تا سال 2045 ما به يك وضعيت عجيب و منحصربه فرد خواهيم رسيد. در آن زمان و در لحظه‌اي كه فناوري با چنان سرعت پرشتابي به جلو حركت مي‌كند، انسان‌هاي «كاملاً بيولوژيك» ديگر قادر به درك و فهم ماشين نخواهد بود. به گفته كورزويل همه چيز با قانون «بازگشت پرشتاب» توجيه مي‌شود؛ زيرا «همه چيز سرانجام و در عاقبت به ITختم خواهد شد.» براي مثال، وقتي ما توانسته‌ايم روش مهندسي معكوس را به كار گيريم و كد DNA انسان را رمزگشايي كنيم، فناوري پزشكي را به بيت‌ها و بايت‌ها مبدل نموده‌ايم و اينك خوشبينانه به نتيجه همان شتاب خارق‌العاده چشم دوخته‌ايم. اين مطلب موجب ايجاد پيشرفت‌هايي مشترك در زمينه‌هايي همچون ژنتيك، نانوتكنولوژي و روباتيك مي‌شود. پيشرفت‌هايي كه در آينده به سكني گزيدن نانوبوت‌ها (روبات‌هاي ميكروسكوپي كه به طور تئوري با فناوري نانو ساخته مي‌شوند) در مغز انسان ختم خواهند شد.
ديدگاه منتقدان‌ براي برخي از هم‌رديفان كورزويل، ايده‌هاي وي بسيار باورنكردني به نظر مي‌رسند. يكي از صاحب‌نظراني كه به ديدگاه‌هاي كورزويل معترض است، Mitch Kapor نام دارد. او مؤسس و مديرعامل اسبق Lotus Development است. در سال 2002 ميلا‌دي، Kapor بر سر مبلغ بيست هزار دلار با كورزويل شرط بست. آن‌گونه كه وي پيش‌بيني نموده است تا سال 2029 كامپيوترها به آن سطح از پيشرفت نخواهند رسيد تا به اندازه يك انسان، از خود هوشياري و آگاهي بروز دهند. اما مشاجره وي با كورزويل از حد بحث و مباحثه فراتر رفت. او تئوري كورزويل در خصوص مفهوم فناوري پرشتاب را به عنوان يك ادعاي كذب و توخالي رد كرد: «هوشمندي طراحي شده در اين تئوري براي افرادي با سطح IQ بالاي 140 در نظر گرفته شده است. اين فرضيه ما را به نقطه‌اي كشانده است كه در آن همه چيز به طرزي امكان‌ناپذير، متفاوت خواهند بود. تمام اين ابراز احساساتي كه از روي بي‌عقلي و جهالت صورت مي‌گيرند نيز ذره‌اي من را در اين عقيده مردد نمي‌سازد. مهم نيست او موفق شده باشد چه تعداد موافق براي نظريه‌اش دست و پا كند. كورزويل مهارت بسيار خوبي در ترسيم نمودارهايي دارد كه با حركت به سمت راست، به طرف بالا سير مي‌كنند.» حتي فناوري‌هايي كه توجه كورزويل را به خود جلب مي‌نمايند نيز زنگ‌‌هاي خوشبيني را در ذهن وي به صدا درنمي‌آورند. اين مطلب در مصاحبه Bill Joy با وي درباره «سرگرداني نانو تكنولوژي» كه در مجله Wired و در سال 2000 به چاپ رسيد نيز مشهود است. كورزويل فردي است كه همواره و با آگاهي از امكان از دست دادن كنترل هر فناوري جديد، محتاطانه عمل مي‌كند و در اين‌ باره مي‌گويد: «چشم‌انداز من در مورد رياضيات است؛ نه چيز ديگري» و به همين خاطر هيچ برنامه‌ريزي را انجام نمي‌دهد مگر در ارتباط با سرنوشت غايي و نهايي انسان باشد. ظاهراً اين مرد تصميم دارد تسليم مرگ نگردد. پس از خاطره تلخ مرگ زودهنگام پدر، وي هر هفته اقدام به آزمايش خون و معالجات پزشكي مي‌نمود. همچنين قرص‌هاي خيلي زيادي هم مصرف مي‌كرد. بيش از دويست قرص ويتامين، آنتي‌اكسيدان و ديگر داروهاي مكمل در روز. تمام اين‌ها بخشي از برنامه بازيابي و احياي بدني وي و جلوگيري از پير شدن بودند. وي از آن روزها مي‌گويد: «من سرعت پير شدنم را آهسته نمودم. بر اساس معيارهاي موجود سن بيولوژيكي من حدود چهل سال است. هورمون‌ها و سطح مواد مغذي موجود در بدن من به اندازه يك شخص سالم سي ساله است.» بعد از سخنراني كه در همايش نوآوري انجام داد، شام را در يك رستوران دريايي و با همراهي يكي از طرفداران واقعيش، يعني Peter Diamandis صرف نمود. Diamandis كه 45 سال دارد، بيشتر شهرتش را مديون X Prize است؛ جايزه‌اي ده ميليون دلاري كه براي ساخت اولين موشك سرنشين‌دار شخصي و پرتاب آن به فضا در نظر گرفته شده بود (پل آلن، مؤسس پيشين مايكروسافت در سال 2004 موفق به دريافت اين جايزه گرديد). وي جايزه ده ميليون دلاري ديگري را براي ساخت يك خودرو كه مصرف سوخت آن يك گالن در يكصد مايل باشد در نظر گرفته است و تصميم دارد جوايز بيشتري را به تحقيقات مربوط به درمان سرطان و همچنين (با كمك كورزويل) به پيشرفت‌هايي در زمينه هوش مصنوعي اختصاص دهد. Diamandis مي‌گويد كاملاً به فرضيه بازگشت پرشتاب Kurzweil و هر آنچه كه به آن مربوط مي‌شود، اعتقاد و ايمان دارد در اين ‌باره مي‌گويد: «شگفتي اين نظريه براي هر كسي كه درنگ نمايد و راجع به آن فكر كند، كاملاً آشكار و هويداست.» Diamandis كه داراي مدرك كارشناسي است، به شدت تحت تأثير كتاب Fantastic Voyage: Live Long Enough to Live Forever قرار گرفت كه كورزويل در سال 2004 منتشر نمود و از آن پس رهنمودهاي كورزويل را پذيرفت. وي كيسه داروها را به كنار نهاد و گفت كه مي‌خواهد سي ساله باشد. كورزويل تأثير قاطعي بر وي گذاشته بود و Diamandis در مورد او مي‌گويد: «قرص‌هاي او بزرگ‌تر از قرص‌هاي من بودند.» پس از آن و با جديت رو به كورزويل نمود و از او پرسيد: «آيا هيچ‌وقت دچار خونريزي بيني ناشي از مصرف قرص‌هاي ويتامين شده است يا خير» كه با پاسخ منفي روبه‌رو شد. در انتها Diamandis گفت: «فكر مي‌كنم آن‌ها قرص‌هاي تقويت حافظه بودند.» پس از آن مكالمات به سمت اين بحث كشيده شد كه چرا ساكنان زمين قادر نيستند با وجود ميلياردها سيستم ستاره‌اي در جهان، تمدن‌هاي ماورايي و غيرزميني را كشف نمايند و اين‌كه مطمئناً قانون بازگشت پرشتاب ريشه در جايي دارد. اين‌كه چنين احساسي را به استهزا بگيريم، كاري آسان است و لابد مردم نيز زماني كه فيلم Kurzweil اكران شود، چنين خواهند نمود. امروزه و در حال حاضر قبول بي‌قيد و شرط هرگونه عقيده و گفتار تحت هر شرايطي و مثبت‌انديشي صرف، شايد كاري غير معمول و برخلاف عرف باشد. اما از ياد نبريم كه عقايد و نظريات كورزويل پيش از اين نيز به حقيقت پيوسته و تحقق يافته‌اند. صراحتاً مي‌توان گفت كه شوق و اشتياق وي تاكنون نزد هيچ‌كس ديگري و در هيچ جاي دنيا ديده نشده است. همه اين مسائل بدين معني خواهند بود كه بنا بر عقيده كورزويل، در آينده ما داراي فناوري پيشرفته‌تري نسبت به ديگر بيگانگان در كائنات خواهيم بود. او مي‌گويد: «فكر مي‌كنم پيشگام بودن ما در اين زمينه بسيار هيجان‌انگيز است» و در حالي كه با بقيه غذايش بازي مي‌كرد، ادامه داد: «ما راه زيادي در پيش داريم.»